کنگره میتواند بسیاری از این موارد را با قانون بازنگری شده شمارش انتخابات خود دور بزند، که به نظر میرسد اکثریت غیرقابل قبولی در سنا دارد. اما اگر عمل بگذرد، خطر به همین جا ختم نمی شود. حتی اگر کنگره خلأهای موجود در تأیید آرای انتخاباتی را ببندد، اکثریت جناح راست در دیوان عالی همچنان می تواند به مجالس قانونگذار ایالتی اختیار دهد تا بر اراده مردم غلبه کنند.
این نظری نیست. در Moore v. هارپر، که این اصطلاح شنیده خواهد شد، دادگاه به نظریه قانونگذار ایالتی مستقل می پردازد، ادعایی که زمانی رد شده بود و در یک نظر موافق در پرونده بوش در برابر تفکر حقوقی محافظه کار دوباره معرفی شد. گور توسط قاضی ارشد ویلیام رنکویست. در پی انتخابات ریاست جمهوری 2020، زمانی که وکلای دونالد ترامپ از این نظریه به عنوان بهانه ای برای باطل کردن برگه های رأی در ایالت های نوسانی استفاده کردند که در آن دادگاه ها و مقامات انتخاباتی از اختیارات قانونی خود برای گسترش دسترسی به رای بدون مستقیم استفاده کردند، این نظریه توسط جنبش حقوقی محافظه کار پذیرفته شد. تصویب قانونی بر اساس تئوری قانونگذاری ایالتی مستقل، قانون اساسی به مجالس ایالتی قدرت انحصاری و کلی برای تغییر قانون انتخابات ایالتی می دهد، بدون محدودیت قوانین اساسی ایالتی و دادگاه های ایالتی.
این، همانطور که در ستون قبلی بحث کردم، مزخرف است. این بر تفسیر انتخابی از یک کلمه در یک بند استوار است که از ساختار قانون اساسی و همچنین زمینه ایجاد آن جدا شده است، یعنی تلاش نخبگان ملی برای تقویت اقتدار فدرال و محدود کردن نفوذ ایالت ها.
به عبارت دیگر، چرا تدوینکنندگان و تصویبکنندگان قانون اساسی اساساً مفروضات اساسی اصول کنفدراسیون – حاکمیت انحصاری دولتها – را در سندی که برای جانشینی آنها طراحی شده است، مجدداً ثبت میکنند؟ همانطور که جی. مایکل لوتیگ، محقق حقوقی و قاضی سابق دادگاه استیناف ایالات متحده برای حوزه چهارم (منصوب جورج اچ دبلیو بوش)، در مقاله اخیر خود برای آتلانتیک نوشت: «به معنای واقعی کلمه هیچ حمایتی در قانون اساسی وجود ندارد، بحثهای پیش از تصویب یا تاریخچه از زمان تأسیس کشور ما یا چارچوببندی قانون اساسی برای تئوری یک قانونگذار ایالتی مستقل که بررسی قضایی ایالتی را در مورد تصمیمهای تقسیمبندی مجدد مجالس ایالتی منع میکند.»
اما فقدان حمایت کامل از نظریه قانونگذار ایالتی مستقل در تاریخ آمریکا یا قانون اساسی آمریکا، ممکن است دیوان عالی را از تایید آن در قانون اساسی بازدارد، اگر اکثریت محافظهکار معتقد باشد که ممکن است به حزب جمهوریخواه در رقابتهای انتخاباتی آینده مزیت قاطعی بدهد. و این کار را خواهد کرد. بر اساس قویترین شکلهای تئوری قانونگذار ایالتی مستقل، قانونگذاران ایالتی میتوانند در صورتی که به این نتیجه برسند که انتخابات به نوعی آلوده یا نامشروع است، آرای انتخاباتی را برخلاف میل رای دهندگان تخصیص دهند.
که ما را به منکران انتخابات در آریزونا، نوادا، میشیگان، پنسیلوانیا و جاهای دیگر بازمی گرداند. پیروزی منکران انتخابات در هر ایالت، در ترکیب با هر نسخه ای از تئوری قانونگذار ایالتی مستقل، ایالات متحده را در مسیر سقوط به سمت یک بحران شدید قانون اساسی قرار می دهد. ممکن است با شرایطی مواجه شویم که رای دهندگان نوادا یا ویسکانسین جو بایدن (یا یک دموکرات دیگر) را به عنوان رئیس جمهور بخواهند، اما مقامات ایالتی و قانونگذاران ترامپ را می خواهند و از قدرت آن برخوردارند.
یکی از شومترین تحولات چند سال گذشته، شیوهای است که محافظهکاران زبان دموکراسی آمریکایی را رد کردهاند و در عوض میگویند که ایالات متحده یک «جمهوری است و نه یک دموکراسی»، که مستقیماً از رابرت ولش، بنیانگذار انجمن جان توس، که این عبارت را به یک فریاد اعتراضی علیه برابری اجتماعی و سیاسی تبدیل کرد. این بر تمایزی بین واژههای «دموکراسی» و «جمهوری» استوار است که در عمل واقعاً وجود ندارد. رابرت دال، دانشمند علوم سیاسی، در قرن هجدهم اظهار داشت: «اصطلاحات «دموکراسی» و «جمهوری» در هر دو کاربرد رایج و فلسفی به جای هم به کار می رفتند.